بسمه ای تعالی

هوش معنوی

هوش معنوی یا SQ را می توان قدرتی دانست که به ما توانایی تلاش برای به دست آوردن رؤیاهایمان می دهد. این هوش زمینه تمام آن چیز هایی است که ما به آن ها معتقدیم. همچنین دربرگیرنده نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها در فعالیت های است که بر عهده می گیریم.

به واسطه هوش معنوی به سؤال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگیمان می پردازیم و در زندگی خود تغییراتی ایجاد می کنیم. با مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش ها آن ها می پردازیم. توسط هوش معنوی قادریم به کار ها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم ببخشیم. و از عملکردمان آگاه شویم و در می یابیم که کدام یک از رفتار ها و عملکرد ها اعتبار بیشتری دارد و کدام مسیر در زندگیمان بهتر است تا در آن حرکت کنیم.

یکی از نماد هایی که معمولاً در توضیح این هوش به کار می گیرند، نماد گل نیلوفر است. در این نماد، با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با یاری گرفتن از مسائل علمی، می توان مدلی ملموس و زیبا برای هوش معنوی ارائه داد. در این مدل، هر سطح گلبرگ ها یکی از سه توان پایه ای در بشر هستند. بیرونی ترین گلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است.

همان طور که اشاره کردیم، هوش معنوی یکی از توانایی های ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوش ها چنانچه به آن توجه کنیم، می توانیم پرورش و توسعه اش دهیم. به عبارت دیگر، هوش معنوی توانایی توصیف، توضیح و اندازه گیری را دارد. برای اندازه گیری این هوش می توانیم به سنجش مهارت ها و توانایی هایی بپردازیم که ناشی از این هوش است. افراد دارای هوش معنوی، این صفات را دارند:

  • قدرت مقابله با سختی ها، درد ها و شکست ها؛
  • بیشتر بودن خودآگاهی؛
  • داشتن حسی که این افراد را هدایت درونی می کند؛
  • درس گرفتن از تجارب و شکست ها؛
  • ساختن فرصت هایی از دشواری های زندگی برای دانستن؛
  • توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رأی نشدن با عامه مردم؛
  • گفتن «چرا؟»؛
  • پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آن ها؛
  • توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش؛
  • برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بیشتر

اقسام هوش

برای روشن تر شدن هوش معنوی، هوش های دیگر را بررسی می کنیم. این هوش ها با هوش جمسی آغاز می شود که آن را با PQ نمایش می دهند. این هوش، ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می دهد. در واقع هوش جسمی آگاهی از شیوه استفاده ماهرانه از جسم را شامل می شود. قسمت بعدی، هوش منطقی یا عقلانی یا همان IQ است. امروزه در سیستم های آموزشی بیش از سایر هوش ها به این هوش توجه می شود.

پس از هوش منطقی، سطح دیگری است که به هوش هیجانی یا EQ اختصاص دارد. این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار، نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می دهد. از این نظر، هوش هیجانی مهم تر بوده و تا حدی می توان آن را پیش گویی کرد.

آخرین لایه، هوش معنوی است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی را شامل می شود.

هوش منطقی به منزله دروازه ای برای ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حدقل هوش منطقی لازم، قادر نخواهیم بود به فضای دلخواه برای مطالعه رشته دلخواهمان وارد شویم. اما آن چه ما را در زمره بهترین ها در شغل و رشته دلخواهمان جای می دهد، میزان هوش هیجانی ما است.

هوش هیجانی و هوش معنوی به هم مرتبطند؛ اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند. بهرمندی از حداقل هوش هیجانی می تواند شروع مناسبی را در سفر های روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد؛ چرا که کمی خودآگاهی و همدلی برای شروع این روند لازم است. اما به محض آغاز تمرین های معنوی، هوش معنوی می تواند در رشد هوش هیجانی نقش بسیار تقویت کننده و فعال کننده ای را ایفا کند.

از طرف دیگر، رشد هوش هیجانی نیز می تواند در رشد و ارتقای هوش معنوی مؤثر باشد. در واقع هوش هیجانی و هوش معنوی تأثیر مستقیم و مثبتی بر یکدیگر دارند که رشد و توسعه هر یک باعث پرورش و توسعه دیگری می شود.

باید بدانیم که رایانه ها نیز و از نظر هوش منطقی بسیار قوی هستند و همچنین بسیاری از حیوانات دارای هوش هیجانی قوی می باشند. تنها انسان است که هوش معنوی دارد. این هوشِ تحول پذیر در واقع آن قدرتی است که به او توانایی می دهد تا خلاق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خود کند و بتواند تحولات اساسی ایجاد نماید و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد.

معنویت و خودشکوفایی

«آبراهام مازلو» پدر روانشناسیِ انسان دوستانه، معتقد است که اگر در سلسله مراتب نیاز ها، ارزش بنیادی افراد شامل امنیت، تعلق، احترام و عزت نفس تأمین شود، آن ها می توانند ظرفیت خودشان را برای زندگی سامل و بالغ توسعه دهند. وی این ظرفیت را «خود شکوفایی» می نامد و آن را استفاده کامل و کشف استعداد ها، ظرفیت ها و پتانسیل ها می داند.

نیاز خودشکوفایی این مفهوم را بیان می کند که همه افراد، استعدادی برای خود شکوفا شدن دارند. انسان هر چه بتواند بشود، باید بشود. پس خودشکوفایی، میل رسیدن به کمالی است که فرد، توانایی رسیدن به آن را دارد. در واقع این نیاز به معنای تکمیل همه جوانب هویت در هر فرد است.

بخش عمده ای از تحقیقات مازلو بر افرادی متمرکز بود که خودشکوفا در نظر گرفته شده بودند. نتایج تحقیقات نشان داد که بین معنویت و خودشکوفایی، ارتباط وجود دارد و زندگی معنوی بخشی از ذات انسان و ویژگی آشکاری از ماهیت اوست.

هر فرد ظرفیتی ذاتی برای خودشکوفایی دارد. اشخاصی هستند که احساس امنیت و احساس تعلق می کنند؛ می دانند که دیگران آن ها را دوست دارند میزانی پذیرفتی از عزت نفس دارند که به آن ها اجازه می دهد ظرفیت شخصیِ خود را برای زندگی سالم و کامل توسعه دهند.

یکی از مؤلفه های ضروری خودشکوفایی، آزادی از موانع تحمیل کننده شخصی است. در حالی که بیشتر ما زندگیمان را به منظور آماده شدن برای زندگی می گذرانیم، فردی خودشکوفا، در حال زندگی کردن است.

خودشکوفایی ممکن است تا اواسط دوران بزرگسالی حاصل نشود. در سال های پیش از میان سالی، انرژی ها در راه های متعددی صرف یا اسراف می شود که شامل روابط جنسی، پیشرفت علمی، مسیر شغلی، ازدواج، وظایف والدینی و… است.

مازلو بر این اساس، پیشنهاد کرده است افرادی که به حداکثر خودشکوفایی دست یافته اند و قادرند به صورت کامل به خودشکوفایی برسند، برترین انسان ها هستند. این افراد ویژگی های زیر را دارند: دیدگاه کل نگر به جهان، گرایش طبیعی به تعامل هم افزا، شخصیت آگاهانه و برانگیخته.

او معتقد است که بهشت معنوی، اکنون در دسترس است و از طریق رسیدن فرد به حداکثر تجربه، به دست می آید. خودشکوفایی بیانی از رشد معنوی است که از طریق نیاز به تعالی، برانگیخته می شود. به عقیده وی، احتمال عملکرد حداکثری در افراد خودشکوفا بیشتر است. همچنین انسان ها میل طبیعی به رشد دارند و این مسئله باعث تکامل آن ها می شود.

به طور کلی، مطالعات مازلو نشان داده است که افراد خودشکوفا، با نیاز های معنوی برانگیخته می شوند.

اجزای هوش معنوی

برای هوش معنوی ده جزء مطرح کرده اند:

  1. عقل شهودی[۱]: نور بصیرت است که به ما اجازه می دهد درباره جنبه های خاصی از واقعیت، خیال بافی کنیم. همچنین این ویژگی، حس درک هیبت و عظمت خلقت و حس خودشناسی را امکان پذیر می کند.
  2. ادراک مستدل[۲]: نقطه مقابل عقل شهودی است. این فرایند شامل ترسیم و توسعه و تحلیل بصیرتِ به دست آمده از طریق شهود، برای روشن کردن معنا و جزئیات خاص بصیرت ماست.
  3. آگاهی از خواست و نیت: با ترکیب عقل شهودی و ادراک مستدل، قادر خواهیم بود به حالت دانستن وارد شویم؛ دانستن کاملِ هدف و خواسته هایمان.
  4. عشق و شفقت[۳]: نعمت عشق، بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژی الهی است.
  5. قدرت و عدالت متمرکز[۴]: نقطه مقابل عشق و زور و محدودیت است. زمانی که در شکل مثبت ظهور یابد، نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود. انی ویژگی، ایجاد کننده نظم و احساس مسئولیت و توانایی کنترل و ارزش یابی رفتار های خود شخص است.
  6. شفا و بخشش[۵]: وقتی عشق و زور و محدودیت به طور مطلوب متعادل شوند، نتیجه عبارت است از بهبود و تعدیل انرژی های متعادل نشده که شامل بخشش خود و دیگران، ابراز دلسوزی و خارج کردن عصبانیت بدون شکستن حریم دیگران است.
  7. زندگی با شوق[۶]: بروز کامل عشق در شخصیت فرد، توانایی برای زندگی با شادی و شوق است.
  8. زندگی با وقار و یکدلی و تعهد[۷]: به صورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالیِ خود است. بدون این حس، شخص دچار لاقیدی می شود. در این حالت، شخص می تواند وسوسه را رد کند و در رفتار ها و صحبت هایش تعهد به ارزش های شخصی را نشان دهد و مسیر اخلاقی، راهنمای وی در زندگی و کسب و کار خواهد بود.
  9. پیوند و خدمت خلاق[۸]: این ویژگی به دو عملکرد اشاره می کند: یکی داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران. در این جا شخص ترکیبی از حضور خداوند و عشق و وقار را در امور زندگی روزانه اش از خود نشان می دهد و رفتار هایش بر اساس کار های مثبت و متعهدانه است.
  10. پادشاهی خداوند، شادی و تکمیل زندگی با هوش معنوی مطلوب[۹]: یعنی شخص هر چه در زندگی با آن سروکار دارد، نشانه ای از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند. همچنین معتقد باشد که همه چیز به خواست و اراده خداوند انجام می گردد.

برخری کاربرد های هوش معنوی در زندگی روزمره

آموزش هوش معنوی برای شغل، بهداشت، تحصیل و اشخاصی که در پی پرورش راه حل های هوشیِ عالی هستند، مفید است. بر انتخاب منابع درونی و چگونگی به کار گیری آن در تمام لحظات زندگی تمرکز کنید. آموزش SQ، اساسی بر مهارت های رهبری در همه لحظات زندگی است.

درکی که ما از خود و دیگران داریم، این است که برای فرصت ها و شناخته شدن و تأیید شدن، با دیگران رقابت می کنیم. انواع هوش هایی که قبلاً شناختیم نیز بر این رقابت و تفاوت ها تأکید می کنند. هوش معنوی رسالتی متفاوت دارد و همگرایی افراد را به شیوه ای مطلوب افزایش می دهد (مشارکت گروهی). برای اینکه اثربخش تر باشیم، باید در جستجوی سطح جدیدی از هوش باشیم تا با فشار روانی کمتر، کار بیشتری انجام دهیم. ما همه روزه در حال معرفی خودمان هستیم. تغییر نیاز ها و شیوه ها فقط بخش کوچکی از مهارت های معرفی خودمان است. وقتی که SQ در زندگیمان بیشتر شود، خود به خود هوش درونی خود را آزاد می سازیم.

یکی از چالش های یک مدیر و رهبر، فراهم کردن فرصت هایی برای افراد به منظور مشارکت در کار های خلاقانه است و این که چظور آن ها می توانند کارشان را روشن و معنادار و هدف دار کنند. امروزه این ویژگی در محل کار به ندرت دیده می شود؛ به گونه ای که بسیاری از افراد فکر می کنند هیچ معنویتی در محیط کار وجود ندارد. باید بگوییم در بسیاری از زمینه های کاری و زندگی، هوش معنوی کاربرد دارد. سه کاربرد از هم مهم تر است:

  1. امنیت شخصی و آثار مهم در زندگی؛
  2. ایجاد درک روابط بین فردی؛
  3. تغییر روش های مدیریت و تعیین هدف های متعالی.

برای نمونه در نظر بگیرید، شخص ب فردی است که حس همکاری دارد؛ دیگران را حمایت می کند و همراه حوادث را مثبت می بیند نه منفی؛ شخصی است که به دیگران ارزش می دهد و ارزش های درونی فرد مثل توجه و درک و تصدیق دیگران را بیان می کند. این گونه افراد آموخته اند برای استفاده از معنویت درونی باید نگرش های درونی را تعریف کنند و آن را توسعه دهند، تا حدی که اگر تغییر سازمان منجر به از دست دادن شغلشان شود، آن ها بر اساس ارزش های درونی و با آگاهی از توجه دیگران، به راحتی می توانند در هر جایی، موقعیتی پیدا کنند.

اکنون شخص الف را در نظر بگیرید که SQ ضعیف و میزان اندکی از خودآگاهی داشته و دسترسی کمتری به منابع درونی و ویژگی های درونی دارد. او احساس امنیت ناپایدار دارد. در اینجا شخص ب، SQ قوی داشته و آگاهی توسعه یافته ای از منابع درونی دارد و می داند چگونه در جهان بیرون، از کار و روابط کاری استفاده کند و احساس امنیت و ایمنی در او درونی و پایدار است.

پس هوش معنوی در محیط کار و زندگی نیز وجود دارد؛ اما موانع ممکن است جلوی رشد آن را بگیرد. برخی از موانع که بر سر راه توسعه هوش معنوی وجود دارد، این هاست:

متأسفانه چنین به ما آموخته اند که تمایل داریم هوش معنوی را تصادفاً بیاموزیم و به صورت سطحی و کم عمق. اغلب آموخته ایم باور کنیم موجودات فیزیکی و مادی هستیم و در نتیجه به طور طبیعی معتقد می شویم که امنیت زندگی ما بر اساس اجزای مادی و فیزیکی، مثل پول و ثروت و دارایی و… است که به شغل ما بستگی دارد. در واقع این مجموعه ذهنی و مادی احساس ناامنی ایجاد می کند؛ چرا که هر شخص می داند شغل و ثروت و پول، می آید و می رود. همچنین می داند که آن ها را بسیار کم می توانیم در اختیار خود درآوریم. این ناامنی، ترس را تعمیم می دهد و موجب اضطراب می شود که بر روابط در محل کار تأثیرگذار است. توسعه هوشیاری معنوی، آگاهی عمیق از مجموعه استعداد های جدا نشدنی است.

یکی دیگر از موانع، ساختار روابط و درک بین فردی است. یکی از پایه های روابط سالم، دلسوزی است. ساختار رابطه ای دلسوزانه برای بسیاری از مدیران سخت است؛ چون باید از وظایف و عملکردها فراتر روند. احساسات و هیجاناتِ فرد شخص، خارج از کار است. فرهنگ ما خیلی بر وظایف متمرکز است. در این فرهنگ تنها در ده تا پانزده سال اخیر، ساختار رابطه دلسوزانه بخش مهمی از مدیریت شده است. بازار کار در این مرحله که ساختار بر اساس رابطه درک، قادر بودن به تشخیص و موقعیت کارمند و پایخ به احساسات دیگران است، باعث شده است افراد قدردان باشند و سازمان و شغلشان را ترک نکنند.

تمایل داریم بیاموزیم علت احساسات ما حوادث بیرونی و عملکردهای افراد دیگر است؛ در صورتی که خودمان باعث تمام احساساتمان هستیم ودرک معنای بررسی احساسات، در محدوده هوشیاری معنوی است. وقتی می آموزیم هوش معنویمان را توسعه دهیم و دریافته ایم چگونه دیگران را درک کنیم، وقتی توانایی ما برای درک احساسات رشد می کند. درمی یابیم که می توانیم در سطحی عمیق تر به دیگران در کنترل احساساتشان کمک کنیم. همچنین می آموزیم که چطور تواناییشان را در تصدیق کردن به کار بگیریم و این که چه چیز واقعاً آن ها را می آزارد و در این باره به آن ها کمک کنیم.

یکی دیگر از موانعی که بر سر راه توسعه معنوی وجود دارد، تغییرات است. اغلب افراد در مقابل تغییرات، رفتارهایی مثل شکایت، انتقاد، ترس و حسادت نشان می دهند؛ یعنی سعی می کنند آن را کنترل کنند. به این گونه رفتار ها، رفتار های مقاومتی می گویند. حتی اگر تغییرات، منطقی و درست باشند، باز هم برخی افراد دچار ترس و مقاومت می شوند. تغییرات دردناک است و اگر تغییراتی رخ دهد، فرد خود را به عقب می کشد.

کاری که هوش معنوی در اینجا می تواند انجام دهد، این است که دلایل درستی مشخص کند که چرا افراد وقتی با تغییرات مواجه می شوند، نمی توانند اقدام درستی انجام دهند. هوش معنوی کمک می کند که افراد، با ترس از تغییر در ذهن خود مبارزه کنند. وقتی ما یاد بگیریم این اشتباه را درونی ببینیم، می توانیم به دیگران کمک کنیم تا این تغییراتی را ببینند که در اصل از درونشان به وجود می آید. سپس خود را از ترس و فشار ها رها کنند.

رشد معنوی فرایند بیداری و هوشیاری درونی است؛ یعنی سعود و بالا رفتن، هوشیاری فراتر از وجود عادی، بیداری در مقابل حقایق جهان، یعنی فراتر از ذهن و نفس خود رفتن و درک این که واقعاً چه هستید.

رشد معنوی فرایند دور ریختن باور ها و تصورات نادرست و غیر واقعی است. در این فرایند، آگاهی و هوشیاری بیشتری به وجود درونی مان پیدا می کنیم. رشد معنوی نه فقط برای کسانی اهمیت دارد که به دنبال روشنگری معنوی هستند و انتخاب می کنند که در محیط های دور از اجتماع و تنها زندگی کنند، بلکه برای همه افراد بسیار اهمیت دارد. رشد معنوی می تواند پایه و مبنای زندگی بهتر و هماهنگ تر برای هم باشد و نوعی زندگی را به ارمغان آورد که فارغ از هرگونه فشار و دغدغه و ترس و اضطراب باشد.

با کشف وجود واقعی خود، رویکردی متفاوت به زندگی پیدا خواهیم کرد. یاد می گیریم اجازه ندهیم موقعیت های خارجی بر وجود درونی و اعتقاد های ما تأثیر بگذارد. قدرت و نیروی معنوی در ما ایجاد می شود که ابزار هایی بسیار مفید و مؤثر هستند.

رشد معنوی راهی برای فرار از مسئولیت، غیر عادی رفتار کردن و تبدیل شدن به فردی غیر فعال نیست؛ بلکه روشی برای رشد، قوی تر، شادتر و مسئولیت پذیرتر شدن است. شما می توانید راه رشد معنوی را بپیمایید و در عین حال مثل افراد عادی جامعه زندگی کنید. لازم نیست به دوردست بروید و به تنهایی به زندگی خود ادامه دهید. می توانید خانواده تشکیل دهید؛ کار کنید و برای خود تجارتی راه بیندازید؛ در عین حال در فعالیت هایی که به توسعه و رشد درونی می انجامد، شرکت کنید.

داشتنِ نوعی زندگی متعادل، مستلزم این است که نه تنها نیاز های جسمی و احساسی و ذهنی خود را برآورده کنیم، بلکه احتیاجات روحی و معنوی خود را نیز در نظر بگیریم و این هدفِ رشد معنوی است.

شکی نیست که آموزش مهارت های مرتبط با هوش معنوی در همه سطوح و برای همه افراد، در تحقق اهداف متعالی و معنا بخش جامعه، تأثیر شایانی دارد.[۱۰]

منابع و مطالعات پیشنهادی

  1. ساغورانی، سیما، هوش معنوی بعد ناشناخته بشر، نشر آهنگ قلم، مشهد، ۱۳۸۸.
  2. سهرابی فرامرز، ناصری اسماعیل، هوش معنوی و مقیاس های سنجش آن، انتشارات آوای نور، تهران، ۱۳۹۱.
  3. عبدالله زاده، حسن و دیگران، هوش معنوی، انتشارات روان سنجی، تهران، ۱۳۸۱.

[۱] Intunitive Wisdom

[۲] Reasined Understanding

[۳] Love Compassion

[۴] Focused Power and Justic

[۵] Healing and Forgiveness

[۶] Living with Zeal

[۷]   Living with Dignity, Empathy and commitment

[۸] Creative Connection & Service

[۹] Kingdom of God

[۱۰] برگرفته از: حسن عبدالله زاده و دیگران، هوش معنوی؛ مفاهیم، سنجش و کاربرد های آن، تهران: روان سنجی، ۱۳۸۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست