نخست اینکه مبانی، آثار و نیز زمینههای تحقق تساهل در دو حوزه قابل بحث است: یکی در حوزه بیان عقیده و دیگری در حوزه عمل. چون خود عقیده نیز به هر حال در یکی از دو حوزه ظهور می یابد، بحث مستقل درباره آن ضروری نیست. در تعریفی که از تساهل گفته شد، بر مداخله نکردن در فعالیتها یا عقاید دیگران تأکید شده است که یا باید منظور آر. بلاستر را از فعالیتها شامل بیان عقیده نیز بدانیم، یا در کلمه عقاید اشاره ای به بیان عقاید لحاظ کنیم؛ در غیر این صورت تعریف، ناقص است.
نکته دوم اینکه چنان که برخی از اهل فن نیز تصریح کرده اند، «در هیچ نظامی و هیچ دستگاه فکری از فضای مطلقا بسته یا مطلقا باز نمی توان سخن گفت؛ هرچه هست نسبتا باز یا نسبتا بسته است….. مهم این است که هر یک از دستگاههای فکری [چرا و چقدر قصد تسامح دارد.] والا غلیظ ترین متون لیبرالی هم وقتی از دموکراسی و پلورالیزم می گویند، حد و حدود بسیاری از قبیل هنجارهای اجتماعی، قانون و امنیت ملی را مطرح می کنند و آزادی را بارها و بارها با چنین اموری تخصیص می زنند». اختلاف، در حدود و معیارهای تسامح است. از نظر لیبرالیسم حد تسامح جایی است که فعالیتها و بیان عقاید توسط عضوی از اعضای جامعه، به حق برابر دیگران در چگونگی اعمال و بیان عقایدشان تجاوز کند. البته ناگفته پیداست که تشخیص اینکه انسانها در برابر یکدیگر و نسبت به خویش و طبیعت و فوق طبیعت چه حقوقی دارند و به علاوه از کجا می توان فهمید که به این حقوق تجاوز شده، بیش از حد توان فیلسوفان لیبرال است و افتادن در این ورطه برای لیبرالیسم سهمگین تر از آن است که بتواند جان سالم به در برد؛ چراکه انسانها به خودی خود از اشراف و تسلط لازم بر سرچشمه های حقوق برخوردار نیستند و تشخیص اینکه حقوق انسان از کجا سرچشمه می گیرد، شرط لازم تشخیص حقوق است. همچنین ممکن است انسانها به علت ناآگاهی از همه روابط پنهان و آشکار جهان هستی، وقوع تجاوز به حقوق را نیز درنیابند. البته تفصیل این نکته از محدوده این بحث خارج است. پس از ذکر این دو مقدمه، اکنون نوبت پرداختن به دلیل ها یا توجیهاتی است که لیبرالها برای آزادی و در نتیجه برای تساهل بیان کرده اند.
١. شکوفایی خلاقیت و ابتکار فردی میل و دیگران بر وجود پیوند استوار بین آزادی و خلاقیت تأکید کرده اند و حتی رشد خلاقیت و ابتکار فردی را به آزادی های فردی منوط دانسته اند. اما آیزایا برلین، که از هواداران متعصب میل است، مخالف این نظر است. آر. بلاستر به نقل از او می گوید:
شواهد تاریخی نشان میدهد… که راستی، عشق به حقیقت و فردگرایی آتشین در اجتماعات دارای نظم شدید یا نظامی نیز مانند حکومت های بی تعصب و برخوردار از مدارا رشد می کنند». برلین سپس نمونه هایی از این شواهد تاریخی ذکر می کند. آر. بلاستر نیز خود پس از ذکر شواهد دیگری از تاریخ چنین می گوید: «بدیهی است که درجه بالایی از آزادی فردی را در مفهوم سیاسی متداول آن نمی توان پیش شرط جدایی ناپذیر خلاقیت های بزرگ هنری، علمی یا فکری به شمار آورد، هرچند اجرای چنین فعالیتهایی در شرایط آزادی سیاسی با سهولت بیشتری امکان پذیر است».
به هر حال حتی اگر آزادی و تساهل – چه در بیان عقیده و چه در اعمال فردی – پیش شرط خلاقیت و ابتکار هم باشد، نمی تواند وسعت دامنه تساهل را توجیه کند؛ زیرا چنان که قانون و هنجارهای جامعه در جوامع غیردینی می تواند آزادی را محدود کند، پایبندی مردم به هنجارهای اخلاقی و دینی و اجتناب از صدماتی که بر اثر گسترش آزادی به جو دینی و دینداری انسانها در جامعه وارد می شود، می تواند محدوده آزادی را تنگ تر کند.
٢. کشف حقیقت استدلال دیگری که میل در رساله درباره آزادی بر آزادی اقامه کرده بر این مضمون استوار است که حقیقت، تنها در شرایط آزادی و از طریق بحث آزاد بین دیدگاههای مختلف کشف می شود. از این رو هیچ کس و هیچ قدرتی نباید از طرح دیدگاههای مخالف دیدگاه خود در جامعه جلوگیری کند، بلکه تمام نیروها با توسل به شیوه تساهل و تحمل آرای دیگران باید زمینه تضارب آرا و عقاید را فراهم آورند تا از میان این برخوردها پرده از روی حقیقت برداشته شود.
توجه به چند نکته و تأمل در آنها می تواند ظاهر این سخن را تیره و تار گرداند. نکته اول اینکه، اگرچه در اصل این سخن که برخورد آرا به شفافیت آنها کمک می کند تردیدی نیست، اصل برخورد چیزی است و انتشار آزاد آن در فضایی باز – چنانکه مورد نظر هواداران تساهل است – چیز دیگری است. فضایی که می توان آرای مختلف را بی دغدغه و نگرانی از سرگردانی انبوه متوسط خلق طرح کرد، فضایی محدود و خاص است که مسلما جامعه انسانی با گستردگی آن نمی تواند چنین فضایی باشد؛ زیرا شرط انتخاب صحیح، قضاوت درست است و قضاوت درست جز با اندیشه دقیق و دقت در اندیشه های موافق و مخالف و فهم کردن و غربال آنها میسر نیست و در میان آرا و اندیشه ها، تشخیص سره از ناسره، نیازمند تحلیل عقلانی و کاوش در دلیل ها و مبانی آنهاست و در هر حوزه معرفتی این تحلیل و کاوش نیازمند شیوه خاص خود است. روش تحقیق و پژوهش در بحث های کلامی و فلسفی با روش تحقیق در مسائل حقوقی یا فقهی متفاوت است. بنابراین، تحقیق و قضاوت در هر حوزه نیازمند حداقلی از تخصص در آن حوزه است؛ به خصوص اگر این مسائل مربوط به حوزه دین شناسی باشد لزوم و اهمیت این حداقل تخصص آشکارتر است.
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸
منبع سایت راسخون